بنام خدا
گزارش سفر عيد 1386 موج پيشرو
به مركز كودكان بي سرپرست مومن آباد بم
سفر 1386 با هدف اوليه تامين مايحتاج ، لباس عيد و براورده كردن آرزوهاي بيست پسر بچه مركز كودكان مومن آباد بم طراحي شد . در ابتداي اعلام برنامه اين سفر كمكهاي ارسالي بسيار كم بود .
با نزديك شدن به تاريخ خريد لوازم كمكهاي دريافتي ما كفاف خريد حتي لباس عيد بيست پسر بچه را هم نمي داد . بنابراين مجبور شديم پولهاي پرداختي بچه هاي موج كه با ما همراه مي شدند و براي هزينه سفر و خريد بليط داده بودند را به همراه مبلغي حدود يك ميليون تومان را بعنوان قرض در صندوق موج بگذاريم . با آغاز خريدها كمكهاي عزيزاني كه قول همراهي داده بودند به همراه دوستان جديدي كه تا اين سفر افتخار آشنايي با آنها را نداشتيم به صندوق موج واريز شد و اين موضوع جسارت ما را براي گسترده تر كردن هدفمان افزون نمود بنابراين تصميم گرفتيم تا بيست دختر بچه اي را كه به طور مستقيم و غير مستقيم به كودكان مركز مربوط مي شدند را هم وارد اهداف سفر كنيم و بعد از ان مادران كودكان را هم به جمع اهدافمان افزوديم . خريد لباسهاي عيد شصت كودك و مادر به سرعت پيش مي رفت و در تمامي لحظاتي كه صندوق خالي مي ماند بشارتي از يار همراهي به ما مي رسيد كه من هم آمدم و اين گونه بود كه هيچگاه خريد ها متوقف نشد . گاه بچه هاي موج پيشرو علاوه بر آنچه پرداخته بودند باز هم بدون هماهنگي با ما از جيب خود خريد مي كردند تا بعد كمكها برسد و خريد لباسهاي كودكان و مادران در حالي تمام شد كه ما براي تمامي شصت نفر آنها لباس عيد كامل از زير و رو خريداري كرده بوديم . خريد آرزو ها در حد همان بيست كودك مركز به اتمام رسيده بود كه باز موجودي صندوق با چند خبر خوب باز پر از شادي شد و ما نيز به سرعت برنامه خريد آرزو هاي بيست دختر بچه را به جمع آرزو ها افزوديم و در حين خريد تصميم گرفتيم براي شصت كودك ديگر هم عروسك بخريم .
در آخرين روزهاي خريدها بود كه درخواست مركز براي تامين مواد غذايي را هم دريافت كرديم و اينجا بود كه مضطرب شديم چرا كه هنوز صندوق بدهكار بود و ما هزينه سفر را كه از پولهاي دريافتي از بچه هاي موج دريافت كرده بوديم را بازنگردانده بوديم و اينبار باز هم اميدمان با نداي ياري دوستان ديگري كه از مشكل با خبر شده بودند پاسخ داده شد و ما در روزهاي آخر كمكهايي براي تامين مواد غذايي بچه ها دريافت كرديم و علاوه بر تامين شدن نيازهاي مالي تامين مواد غذايي شاهد بازگشت بدهي صندوق موج و هزينه هاي سفر بوديم و ما براي سفر آماده شده بوديم دقيقا در روز سفر !
آخرين كمكها را روز سفر از بانك گرفتيم تا خرج سفر هزينه هاي حمل و نقل كه بيشترين هزينه هاي ما را تشكيل مي دهند را پوشش دهيم و بعدالظهر در ايستگاه راه آهن بوديم !
از همراهان اين سفر مان آقاي فخر زاده و خانم جنيدي و كاوه نتوانستند بخاطر بيماراي با ما همسفر شوند و ما شش نفري سفر را آغاز نموديم .
در اين سفر آقايان امير حسين افسر دير / پرويز جديد / نويد ايل بيگي / محسن يحيايي با ما همراه بودند .
بعد الظهر روز چهارشنبه از تهران به راه افتاديم و صبح روز پنجشنبه در ايستگاه راه آهن كرمان پياده و بعد از دو ساعت معطلي با قطار بم به سوي بم براه افتاديم و ساعت دوازده به شهر بم رسيديم . در آنجا نسيم نويسنده وبلاگ كوير ام اس منتظر ما بود نسيم با ماشين از كرمان به بم آمده بود . از انجا به همراه نسيم به مركز كه در بيست و پنج كيلومتري شهر بم در جاده بم زاهدان ميباشد با دو ماشين و يك وانت حركت كرديم فراموش كردم كه بگويم براي آنكه بتوانيم آنهمه بار را با خود به درون قطار ببريم مجبور شديم دو كوپه بگيريم و تمامي هداياي را در كوله پشتي هاي بزرگي كه بچه هاي موج دارند بريزيم . به همين خاطر از تمامي بچه ها درخواست كرده بوديم كه كوله پشتي هاشون رو براي ما بياورند چيزي حدود بيست و پنج بسته را ما با خودمان حمل مي كرديم كه براي حمل آنها از بم به مركز مجبور شديم وانت بگيريم .
با ورودمان به مركز به دو گروه تقسيم شديم گروه اول كار توزيع لباسها را بر عهده گرفتند و گروه دوم كار خريد مايحتاج و مواد غذايي را برعهده گرفتند . لباسها ميبايست بصورت تك تك بر تن بچه ها پرو مي شد البته كليه لباسها در تهران با كمك آقاي جديد و خانم جنيدي براي هر كودك بسته بندي شده بودند اما بخاطر احتمال كوچك و بزرگي لباسها چك كردن لباسها الزامي بود . در حين پرو لباسهاي بچه ها من به همراه آقاي افسر دير براي خريد مايحتاج جشن شب و مواد غذايي به شهر بم رفتيم با برگشتن ما از خريد ميوه و شيريني و كيسه هاي برنجي كه براي مواد غذايي خريداري كرده بوديم بچه هاي گروه اول كار لباسهاي بچه هاي مركز را به اتمام رسانده بودند و نوبت به تحويل هداياي مادران بچه ها بود كه با كودكان ديگرشان كه اغلب نوزاد و يا بسيار خردسال بودند به مركز مراجعه مي كردند تا هداياي خود را دريافت كنند . در مرحله بعدي براي خريد روغن و رب و حبوبات من به تنهايي به همراه راننده به سوي عمده فروشي روستاي همجوار حركت نمودم و باقي بچه هاي موج پيشرو به به سرپرستي خانم جنيدي به داخل روستاي مومن آباد عزيمت كردند براي توزيع هداياي كودكان و مادراني كه امكان حضورشان در مركز نبود . البته بايد توجه داشته باشيد كه مومن آباد روستايي است كه تهيه و توزيع مواد مخدر يك شغل معمولي در بين جوانان آن است . به همين خاطر احتمال ربوده شدن و گروگانگيري هميشه در اين مناطق بسيار بالاست به همين خاطر تمامي بچه ها با هم براي توزيع لباسها در سطح روستا حركت نمودند .
بعد از توزيع لباسها توسط بچه هاي موج پيشرو همگي به مركز برگشتند و من هم بعد خريد روغن و ... براي خريد شام به سوي ارگ جديد راه افتادم تا پيتزا و ساندويجها را خريداري كنم و ساعت هفت و نيم با بچه ها غذا خورديم و در سالن اصلي مركز نوبت رسيد به توزيع آرزو ها بچه ها كه سرا از پا نمي شناختند دورمان حلقه زدند و يك به يك آرزو هايشان را تحويل گرفتند و بچه هاي موج پيشرو هم براي اسباب بازيها باطري گذاشتند و بازي با بچه ها تا ساعت ده به طول كشيد . بعد هم برخلاف دفعات قبل كه در مركز مي خوابيديم با انكه جاده بم كرمان در شب فاقد امنيت است بخاطر همراهي با نسيم كه با آنهمه عشقي كه به بچه ها دارد با ويلچر به مركز آمده بود به شهر كرمان بازگشتيم . براي بازگشت با ماشينهاي كرايه حركت كرده و ساعت يك صبح در كرمان ميهمان منزي نيسم بوديم .
اينبار هم سفر مان را مديون همراهي هموطناني بوديم كه عاشقانه با ما همراه شدند تا لبخندي را بر لب كودكان ميهمان كنند . هموطناني كه همگي انها وقتي كمكي را براي ما ارسال مي كردند اولين كلامشان اين بود كه از ما نامي برده نشود و اين ما بوديم كه به اصرار و اصرار از آنها مي خواستيم تا نامشان را شده به اختصار يا حتي مستعار بر روي وبلاكمان به يادگار بگذاريم .
اميد كه لحظه لحظه زندگيتان سر شار از شادي و محبت باشد تا سفري ديگر و خاطره اي ديگر شما را به خداوند مي سپاريم
فائزه جنيدي / عليرضا سعيدي موسسين موج پيشرو
عکسهای تکمیلی سفر را هم میتوانید در این آدرس مشاهده کنید
http://www.parbaz.blogfa.com/post-35.aspx


























