در استقبال از سالگرد زلزله بم و تولد موج پیشرو

مجموعه خاطرات من

 

 

 مردی از تبار  دیگر / شکور عرب

 

11ساله

قد پیراهن 55

سرشانه 43

آستین50

قد شلوار 63

دور کمر84

 

دارای دو خواهر و یک برادر که نزد عمویش به بیگاری رفته اند ؛ عمویی که هر روز بچه ها را بخاطر سربار بودنشان کتک میزند و به بخت خود لعنت میفرستد که چرا بهزیستی برای کودکان زیر هفت سال و دختران در مومن آباد ؛ سرپناهی نساخته است تا او مجبور نباشد که برادر زاده های یتیمش را نگه دارد !

و شکور باهوش ترین کودک یتیم خانه علی بن ابیطالب است که به جرم افغانی بودن از سه سال تحصیل رایگان محروم بوده است ! برای تحصیل او در مدرسه روستا شرط پرداخت یکصد و پنجاه هزار تومان گذاشته اند که در این مدت از توان بهزیستی خارج بوده است !

شکور را در همان نخسیتین بار ملاقاتمان متمایز یافتیم وقتی که به آهستگی به بچه های موج پیشرو گفته بود که کمکهایتان را بدست بچه ها بدهید ! چون مسئولین به بچه ها پول و هدایای شما را نمی دهند ! شجاعتش ستودنی بود وقتی دانستیم که فروختن آدم برای دست یافتن به موقعیت بهتر ؛ در یتیم خانه ها بسیار رواج دارد ! و بعد از آن بود که دوستیمان گرم شد ! یادم هست وقتی که کتابهای اهدایی به یتیم خانه وارد سالن یتیم خانه کردم به من گفت که مسئولان ، درب کتابخانه فعلی یتیم خانه را از ترس خراب شدن کتابهایش قفل زده اند و من برای نجات کتابهای اهدایی همراهم ؛ از زندان سکوت؛ مجبور شدم به همراه بچه های موج پیشرو؛ چهارصد جلد کتاب را تک تک با خودکار به نام هر کدام یادگاری بنویسیم و به آنها هدیه کنیم ؛ تا مسئولین مجتمع نتوانند آنها را از آنها بگیرند !دو هفته پیش بود که دیدم سخت  بهم ریخته است ؛ میگفت که دائیش از افغانستان آمده تا او و برادر و خواهرانش را ببرد و او سخت در فکر پدر و مادرش بود که در بم دفن بودند و نمیخواست که برای همیشه از آنها جدا شود؛ اما اینبارکه دیدمش ؛  دیگر به رفتن راضی شده بود ؛ چرا که دوری از خواهران و برادرانش سختر بود و شانه های کوچکش یارای این همه  غم را با هم  نداشت !

اینبار که باز میگشتم دستم را گرفت و به آهستگی گفت : مهندس شاید دیگر همدیگر را نبینیم و ما همدیگر را سخت در آغوش گرفتیم و برای همیشه خداحافظی کردیم . خدا را چه دیدی شاید روزی باز همدیگر را در جایی دوباره دیدیم ؛ دنیا آنقدر بزرگ نیست که دلهای دو دوست را از هم جدا بتواند بکند .

 

علیرضا سعیدی

۲۰/۱۰/۱۳۸۳

 

 

در استقبال از سالگرد زلزله بم و تولد موج پیشرو

مجموعه خاطرات من

 

شکلات رامتین

به من ندادی ، دخترک زل زده بود تو چشمای من و دستش را صاف گرفته بود تو صورتم ، سعی کردم دوباره بچه ها را بشمرم ببینم چرا کم آوردم ! من که دوازده قسمت کرده بود، هر شکلات رامتین را چهار قسمت که به ازای سه شکلات باقیمانده از سه روز گذشته میشد : سه چهار تا دوازده تا !

اما به هر حال یکی کم بود و اون یکی هم مال یه دختر سه ساله بود که هم پدر و هم مادرشو سه روز قبل از دست داده بود و ما بعد از سه روز تازه پیداش کرده بودیم! (سید مجید پیداش کرده بود به همراه سه خواهر و برادر کوچیک و بزرگترش که کنج یه خونه مخروبه سه روز تنها مانده بودند ) داشتم آب میشدم از خجالت ،  از ناراحتی کم بود بزنم زیر گریه ، که صدای داداش هفت ساله اون مرا بخودم آورد ، بیا شكلات منو بخور ، دختره خندید و اون یکی دستش رو كه من به اون تا اون لحظه توجه نكرده بودم را از پشت سرش آورد جلو و تکه کوچک شکلات رامتینی را که کاکائوش در میان انگشتان ظریفش آب شده بود را گذاشت دهنش و بعد شکلات برادر هفت ساله اش را ، نمی دانستم بخندم یا گریه کنم که ضربه آخر هم فرود آمد ، پسرک دست دخترک را گرفت و شکلاتهایی را که آب شده بود را با لذتی عجیب از میان انگشتان دخترك لیسید !

علیرضا سعیدی

زلزله بم / 1382

 

 

 

دوشنبه هفته آینده همایش زلزله دیروز امروز فردا

در دانشگاه ازاد اسلامشهر  برگزار می شود

موج پیشرو دو دوره کلاس اموزشی در مورد اوار برداری و مدیریت بحران در این همایش برگزار می کنه

یه غرفه هم داریم برای دیدن همدیگر

یه عالمه خاطره و عکس از سفرهای موج پیشرو تو نمایشگاه عکس هم منتظر شماست

اگر می توانید حتما بیایید

خصوصا چند تا سخنرانی زیر

سخنرانی استاد عزیزم دکتر ساسان عشقی

(موضوع سخنرانی خطر پذیری در زلزله بعدی )

(موضوع سخنرانی بیمارستانهای تهران و زلزله )

سخنرانی آرتمیس با عنوان آیا زلزله  بلا می باشد

سخنرانی خودم با عنوان مدیریت بحران شناور ( محله )

کارگاه آموزشی ما هم

فرماندهی عملیات در آوار برداری ( سعیدی)

آمادگی برای زلزله ( سعیدی)

 

حتما بیایید

از ۲۸ اذر تا ۳۰ آذر از ساعت ۹ صبح تا ۵ بعدالظهر

دانشگاه آزاد اسلامی واحد اسلامشهر

ورود برای عموم ازاد است

آدرس . اسلامشهر/ میدان نمازی / دانشگاه ازاد اسلامی

در ضمن اسلامشهر مترو نداره اما 

ایستگاه ماشینهای کرایه های خطی اسلامشهر ضلع جنوبی میدان ازادی می باشد

آمدن با شما برگشتن همه با هم بر می گردیم

 

 

گزارش سفر به مرکز کودکان بی سرپرست مومن اباد

 زمستان هشتاد و چهارشنبه

 

سفر ما از به یاد اوردن زحمات بزرگانی که ما را در روز اول با یاریشان و در این مدت با راهنمایی و همراهیشان دلگرم کردند آغاز می شود

 

سروران عزیزمان

آقان و خانمها


علی اوحدی / راحله عزیز و عزیزان عضو گروه پیشرو در اروپا و امریکا
   
عمو اروند / سوئد
هرمز ممیزی / تهران
اسدالله علیمحمدی/ دانمارک
الهه مهر / آلمان
صادق اهری / اهر / ایران

این سفر ما هم با بهانه ای آغاز شد و بهانه درخواست کتبی مرکز نگهداری کودکان مومن اباد بم بود که درخواست لباس گرم برای زمستان برای شانزده کودک کرده بود .

 

رفتن بازار و انجام خریدها رو بیشتر سعید از همراهان موج پیشرو انجام داد و با خرید کاپ‍شن و اسباب بازی توسط خودم خریدها به پایان رسید . صندوق موج پیشرو یه کسری یکصد هزار تومانی بابت وعده های وصول نشده سفر قبل داشت و این من رو برای این سفر کمی ترسو کرده بود به همین خاطر در ابتدا فقط کسانی که پولشون وصول می شد رو اعلام می کردم اما شبهای اخر باز طبق معمول من برای تموم کردن خریدها و هزینه جاری تو خود مرکز کودکان (خرید میوه و غذا و جشن ) پول کم آورده بودم

 

خبر خوب شهلا الهه مهر برای فرستادن کسری ها فکرم را آزاد کرد و صبح جمعه راهی شدیم

 

اینبار در گزارشمون اسمی از همسفرها برده نمیشه البته به اصرار همسفرهای این سفر که نخواستند از اونها نامی برده بشود

 

ساعت ده صبح از تهران به سوی بم راه افتادیم و ساعت یازده و چهل تو شهر بودیم . خریدخوراکی ها همیشه تو شهر انجام می گیره و بعد با آژانس راه افتادیم به سوی مومن آباد . روستای مومن آباد در مسیر جاده زاهدان و در میان کویر قرار دارد و بیست و پنج کیلومتر شهر فاصله دارد

 

بچه ها چند روزی بود که منتظر ما بودند و با رسیدن ما همگی غرق بوسه شدیم .

                      

                     

 

 

جشن ما تا بعدالظهر با خوردن انواع تنقلات و میوه و کمپوت ادامه داشت تا که نوبت به باز کردن لباسها و تقسیم اونها رسید .

 

                 

 

 

بچه ها چهار تا غایب داشتن بنابراین مابقی لباسها را گذاشتیم تا مسئولهای خودشون تقسیم کنند . مسابقه ترکوندن بادکنک برای گرفتن جایزه یه جور بهانه بود که بتونیم به نوبت هدیه ها و اسباب بازی ها رو تقسیم کنیم

 

                           

 

و در نهایت آرامش بود و عکاسی از لحظات زیبا و قشنگ بچه ها و هدیه ها . فیلم برداری بر عهده یکی از همسفر مان بود که قصد داریم یه سی دی به همه شما عزیزان همراه هدیه بدهیم . شایدم فروختیم ! خدا رو چی دیدی !

 

بعد نشستیم به گپ زدن و شنیدن شکایتهای بچه ها از همدیگه و بعد از اون یه مسابقه خاطره نویسی که جایزه اون یه واکمن بود ! بچه ها خاطره های زیبایی نوشتن که حالا باید برای همه جایزه بخرم ! چون بد توشون نداشت !

 

 

                          

 

یه بچه چزقل هم به بچه ها اضافه شده که هیچکدوم از کاپشنها بهش نخورد ! پلیورها هم براش بزرگ بود ! گفتم برم تهران برات می خرم و می فرستم با پست بیاد ! تا شنبه براش پست می کنم ! آخه قول دادم .

بچه ها چند باری بود که از من خواسته بودن پیتزا بگیریم ! اینبار پول داشتیم ، راه افتادیم به سمت ارگ جدید و بیست تا پیتزا عالی خریدیم و برگشتیم !

 

                   

 

تو راه رفتن و برگشتن ، نگهبان مرکز می گفت برای بچه ها خیرین دیگری هم هدیه و مواد غذایی میارن اما شما چون با بچه ها بازی می کنید و با اونها غذا میخورید براشون یه چیز دیگه هستین ! راست می گفت ! بچه ها بیشتر از پول و لباس و غذا ، نیازمند حضور بودند ! این همون چیزی بود که باعث شد همسفرهای من به اصرار من بیایند به یکیشون گفتم ، تو بیا ، تو برای بچه ها می تونی نقش پدر رو داشته باشی حتی برای چند ساعت و این از هرچی هدیه است بیشتر ارزش داره .

 

                        

 

بچه ها دلشون بازی میخواست ! آخه عید پارسال با هم صندلی بازی و مجسمه بازی کرده بودیم ! بازی تا هفت و چهل دقیقه طول کشید  دیگه داد همه درامده بود  که از پرواز جا میمونیم ! و ما با یه عالمه خاطره راه افتادیم

لحظه اخر میلاد دستم رو گرفت و گفت : مهندس کی بر می گردی

گفتم عید

گفت : چهار ماه !!! خیلی دوره

گفتم آره اما من غرقم ، غرق هزار مشکل ! ببخشید که نمیتونم زودتر بیام !

 

  

 

حالا برای عید بچه ها منتظر همه ما هستند ! بقچه هاتون رو زودتر ببندید ! که سفر در راه است !

 

 همسفران موج پیشرو

 

شما برای این عکسها شرح بنویسید

 

 ۱- اِ اِ اِ اِ ... نگاه کن چقدر آشناس! من خواب همینو دیده بودم...

 

- سلام هنوز منو می شناسین؟! بزرگ شدم، نه؟! 

 

کجا بودم ؟! همین جا منتظر تو بودم. آخه میدونستم میای

 

 4- یه چیزی رو نمی شد تا کنم بگذارم پشت سرم که توی عکس معلوم شه، ولی اگه دستهام رو نگاه کن راحتی اونا بهت میگه یه جای خوبی توی یادم بهش دادم

 

 

5- اِ ... نخند دیگه! دارم تمرین می کنم مردونه مثل آقای مهندس بیام تو! 

 

6- تا حالا این همه پیتزا با هم ندیده بودی ؟! آخی ... پس بیشتر بیا پیشِ ما تا بازم ببینی  

 

7- اینکه گوشه ی راست عکس کوچولو پیدا ست خیال نکنی به این کوچولویه! نه... خیلی بزرگه... خیلی... تازه دل مهربونش هم خیلی بزرگه... اونقده که تو هیچ عکسی جا نمی گیره !!

 

8- آقای مهندس گل پشت و رو نداره ولی یه کم برو کنار تا من و پلیور نوام تو عکس بیافتم. ما رو می بینی ؟!۸

 

9- اگه نگاه نمی کنیم یه وقت فکر نکنی حواسمون بهت نیست، حواسمون هست تو حرفت رو بزن 

 

 10- صدامو می شنوی؟! قاصدک ها از سرما خوابند. هر چی می خواستم بهت بگم به این بادکنک گفتم. می فرستمش هوا تا حرف هام بهت برسه.

 

11- خواب چیه! این لباس ها از راه دوری اومدن. من امشب اصلن خوابم نمیاد. می توانند توی جای من خستگی در کنند. آخه از فردا من باهاشون خیلی کار دارم.

 

12- بفرمایید جا برای همه هست! اینجا رو برای شما خالی گذاشتیم 

 13- پشت سری ها رو نگاه نکن. اصل من و این آقا خره هستیم. ببین چه با هم می خندیم

 

14- بفرما!! بفرما پیتزا !! من پیتزام رو با تو شریک میشم، تازه حاضرم خوشحالی ها رو هم با تو قسمت کنم. یه لقمه بدم؟!

 

رفتیم و برگشتیم

 

 

و ما رفتیم و برگشتیم

و این هدیه ما برای شما خوبان وبلاگ نویس و بچه های موج پیشرو 

     از همه شما خوبان متشکریم . متشکریم. متشکریم 

 

یه خورده خستگی در کنم برایتان از این سفر خواهم نوشت

جای تک تک شما را خالی کردم

همه شما را

 

کوچکترین عضو اضافه شده به مرکز که کلاس اول است و هیچ کاپشنی به تنش نخورد . ق.ل دادم از تهران برایش می فرستم ! مرد است و حرفش .

دوستانی که با در این سفر با ما همراه بودند

 فائزه جنیدی ( آرتمیس  ) که مدیریت این سفر برعهده او بود

سرکار خانم پروانه ایل بیگی(مادرم ) / مهندس عباس سعیدی ( پدرم )که زحمت بسته بندی لباسها را بر عهده داشتند 

آقای علی مددی (دانش اموز دبستان ادب )

دختر آفتاب

سعید (کلی  از خرید ما بر عهده سعید بود )

مسعود

نرگس 

مازیار

مهندس غلامرضا رزمگیر 

آقای فراز یقینی ( از دوستان ساکن تبریز )

آقای مسعود فرشتگان ( از دوستان غیر وبلاگ نویس )

شهلا الهه مهر 

 پرویز  

یک تکرو

آقای رضا عزیزی (دوستان غیر وبلاگ نویس )

 (نازمهر ) جو جو

 خانواده محترم پورمحمدی ( والدین یکی از دانش اموزان دبستان ادب )

سرکار خانم مونا .... (دوستان غیر وبلاگ نویس )

مهندس پیوندی (دوستان غیر وبلاگ نویس )

مهندس اردلانی (دوستان غیر وبلاگ نویس )

مهندس رضا عظیمی (دوستان غیر وبلاگ نویس )

مهندس بنی اسدی (دوستان غیر وبلاگ نویس )

حاج آقا طاهری (دوستان غیر وبلاگ نویس )

اگر دوستی از قلم افتاده لطفا برای من ایمیل بزنید . با سپاس

بعضی از این دوستان به ما تخفیف دادند

 بعضی ما را در خرید همراهی کردند

بعضی به ما کمک مالی کردند

از همه متشکریم

رسید تحویل هدایا در تاریخ 18 آذر 1384

تا سفر بعدی چیزی باقی نمونده پولهاتون رو جمع کنید

 

چگونه در زیر اوار زنده بمانیم

 

چگونه در زیر اوار زنده بمانیم

این مقاله بر گرفته از سایت بازتاب است. متاسفانه همواره متخصصین خارجی یه چیز دیگری برای مسئولین ما بوده اند / قبل از اینکه بازتاب این مقاله را بروی سایت خود بگذارد سعید حاتمی برای من آن را فرستاده بود / جدای از مطالب خوب این مقاله توجه به غیر بومی بودن ان در ایران  برای استفاده هموطنان ایرانیمان می بایست مورد توجه قرار بگیرد که من سعی می کنم در زیر نویسی با رنگ قرمز انرا برایتان شرح دهم .

بی شک نوشتن نقدی بر این مقاله به خاطر داشتن قابلیتهای بسیار عالی این مقاله بوده است که همین جا از نویسنده و نیز سایت بازتاب تشکر میکنم

مهندس علیرضا سعیدی

 

مقاله‌اي كه ملاحظه مي‌فرماييد، توسط آقاي «doug copp» در خصوص كاهش خسارات جاني در هنگام وقوع زلزله ارائه شده است. اين مقاله توسط اداره كل تأسيسات برقي مديريت انرژي ترجمه و جهت بهره‌برداري ارائه مي‌گردد.
انتظار مي‌رود كه اين متن بتواند اطلاعات مفيدي را در اختيار خوانندگان محترم قرار دهد.

نام من، doug copp و رئيس گروه نجات و مدير تيم آمريكايي نجات بين‌المللي ARTI ـ American Rescue Team International ـ هستم. اين تيم از مجرب‌ترين گروه‌هاي نجات مي‌باشد. نوشته‌هاي متن زير، مي‌تواند جان افراد زيادي را در هنگام وقوع زلزله از مرگ نجات دهد. من به درون 875 ساختمان فرو ريخته ناشي از زلزله خزيدم و با گروه‌هاي نجات 60 كشور كار كرده و در تعداد زيادي از كشورهاي جهان گروه‌هاي نجات را سازماندهي نمودم و عضو گروه نجات خيلي از اين كشورها هستم. همچنين به مدت دو سال به عنوان كارشناس سازمان ملل در زمينه تخفيف فاجعه (UNX051ـUNIENET) بودم و از سال 1985 به بعد در صحنه بلاياي طبيعي عمده جهان به جز مواردي كه فاجعه آني بوده، شركت داشتم.

در سال 1996 ما يك فيلم مستند ساختيم كه صحت متدولوژي ارائه شده توسط بنده را تاييد مي‌كرد. دولت مركزي تركيه و مقامات محلي و دانشگاه شهر استانبول در تهيه و فيلمبرداري از اين آزمايش علمي و عملي با تيم ARTI همكاري داشتند. ما يك مدرسه و يك خانه را با 20 مانكن در داخل آن فرو ريختيم، 10 مانكن را به صورت «Duck And Cover» (خميده و پنهان شده ) و 10 مانكن ديگر را به روش بقاي خودم تحت نام «Triangle Of Life» (مثلث حيات) استفاده كرديم. پس از فرو ريختن ناشي از زلزله مصنوعي، ما به درون آوارها خزيديم و وارد ساختمان‌ها شديم تا نتايج آزمايش را فيلمبرداري و مستند كنيم.

در اين فيلم كه فنون زنده ماندن خود را تحت نظارت مستقيم و شرايط علمي مرتبط با ريزش آوار تمرين نموديم به روشني نشان مي‌داد، آنهايي را كه از روش «Duck And Cover» ( خميده و پنهان شده ) استفاده كردند، شانس زنده ماندن آنها صفر درصد و براي آنهايي كه از روش ما (مثلث حيات) استفاده كردند، 100 درصد بود. اين فيلم در تركيه و كشورهاي اروپايي توسط ميليون‌ها تماشاچي ديده شد و در ايالات متحده و كانادا و آمريكاي لاتين هم از طريق تلويزيون به نمايش گذاشته شد.

اولين ساختماني كه به داخل آن خزيدم، مدرسه‌اي در شهر مكزيكوسيتي و درجريان زلزله سال 1985 بود همه بچه‌ها در زير ميزهايشان بودند و همگي تا ضخامت استخوان‌هايشان در هم كوبيده شده بودند. آنها مي‌توانستند زنده بمانند اگر در كنار ميزهايشان و در راهرو بين ميزها دراز مي‌كشيدند. كاري كه انجام داده بودند، غير معقول و غيرضروري بود و در تعجب بودم كه چرا آنها در راهروها نبودند. من آن موقع نمي‌دانستم كه به آنها گفته شده بود كه خود را زير چيزي پنهان سازند.

این مطلب حقیقت دارد . من هم به نحوه آموزش بچه ها در زیر میز رفتن معترض بوده ام . اما توجه به دو نکته حائز اهمیت است

 ۱- وقتی زیر میز رفتن می بایست آموزش داده شود که تنها تخریبهای غیر سازه ای خصوصا در ساختمانهای بتنی مورد محاسبه قرار گرفته است . ساختمان بتنی که قادر به مقاومت در برابر زلزله باشد تنها با جدا شدن اجزاء غیر سازه ای می تواند به کودکان اسیب برساند که رفتن زیر میز تنها کودکان را در برابر این اوار سبک و دارای خاصیت برندگی و لهیدگی ایمن می سازد . اما کودکانی که در راهروی بین میزها قرار بگیرند مسلما از این آوار غیر سازه ای اسیب می بینند .

۲- اما در خصوص سقفهای مدارس ایران خصوصا مدارس یک طبقه که در شهر های کوچک و روستاها موجود است . اگر این مدارس دارای حداقل استاندارد ها باشند می بایست کودکان را ترغیب به فرار به کناره دیواره ها نماییم و اینکار وقتی امکان پذیر خواهد بود که با اموزش و تکرار ملکه ذهن بچه ها شده باشد ! کنار دیوارها همان کنج هایی را میسازد که قابلیت حفظ کودکان را خواهد داشت .

 


به سادگي مي‌توان دريافت، هنگامي كه ساختمان‌ها تخريب مي‌شوند، وزن سقف كه بر روي اشيا و مبلمان فرود مي‌آيد، آنها را درهم مي‌كوبد و فضاي خالي‌اي را در كنار آنها ايجاد مي‌نمايد. اين فضا، همان چيزي است كه من به آن مثلث حيات (Triangle Of Life) مي‌گويم. هر اندازه اشيا بزرگ‌تر و محكم‌تر باشند، كمتر فشرده مي‌شوند و هر اندازه كمتر فشرده شوند، فضاي خالي كه در آن احتمال زنده ماندن افرادي كه به آن پناه مي‌برند، زياد است، بيشتر مي‌شود. يك بار ديگر مي‌توانيد ساختمان فرو ريخته را در تلويزيون نگاه كنيد. مثلث‌هايي را كه شكل گرفته‌اند را شمارش كنيد. آنها در اكثر نقاط وجود دارند و از معمول‌ترين اشكالي هستند كه در داخل آوارها به راحتي مي‌توانيد مشاهده نماييد.

منظور نظر این همکار ما این نیست که در ساختمانهایی که همچون بم دارای بافت خشت و گلی هستند شما بدنبال کنج بگردید ! آنهایی که ما در بم پیدا نمودیم یا در زیر یک تخت یا درون کمدی گیر افتاده بودند ! بافت بومی خود اوار بومی دارد که من دو سال است در حال مستند سازی همین اوارهای بومی ایران هستم . مطمئنا آوار منطقه کردستان با آن سنگهایی که بکمک گل بروی هم چیده شده اند با آوار خشت و گل بم فرق دارد و هیچگاه قابل مقایسه با آوار سازه هاس فلزی و بتنی تهران نیست ! این راهکار ارائه شده متعلق به بافت شهری و خصوصا سازه های چوبی و سبک خاص امریکا می باشد .


من كاركنان سازمان آتش نشاني شهر «تروجيلو» ـ با جمعيتي 750،000 نفري ـ را براي چگونه زنده ماندن و محافظت و نجات خانواده‌هايشان در هنگام وقوع زلزله آموزش دادم. رئيس آتش نشاني شهر تروجيلو كه خود استاد دانشگاه اين شهر هم مي‌باشد، همواره مرا همراهي مي‌كرد و خود، گواه حوادث اتفاق افتاده بود. مطلب ذيل، گفته او مي‌باشد:

«نام من روبرتو روزالس است هنگامي كه 11 ساله بودم در اثر بروز زلزله سال 1972كه بيش از 70،000 نفرتلفات داشته است، در داخل ساختمان فروريخته به دام افتادم وآنچه باعث نجاتم گرديد مثلث حياتي بود كه در كنار موتورسيكلت برادرم بوجود آمده بود. كليه دوستانم كه در زير ميز يا تخت رفته بودند در زير آنها له شده و جانشان را از دست داده بودند. من مثال زنده‌اي از مثلث حيات هستم و دوستانم مثالي از «خميده و پنهان شده» كه همگي جانشان را از دست دادند.

نكات و توصيه‌هاي مهم آقاي doug copp


1ـ در هنگام بروز زلزله و فرو ريختن ساختمان هر كسي كه از روش «Duck And Cover» (خميده و پنهان شده) استفاده كند بدون استثناء و همواره محكوم به مرگ است. افرادي كه زير اشيائي نظير ميزها و اتومبيل‌ها مي‌روند در همانجا له مي‌شوند.

با ارائه راهکارهای جزم اندیشانه موافق نیستم هیچگاه صد در صد را قبول ندارم ! پناه گرفتن را خصوصا در ساختمانهای یک طبقه که دارای سقف طاق ضربی و یا قوسی می باشند را در زیر میزهای فلزی و کنج دیوارها بنا بر سرعت عمل پناه گیری در یافتن شانس زنده ماندن برابر میدانم . چرا که به خاطر نوع اوار ( خاک داشتن )خفگی در این گونه ساختمانها عامل اول مرگ هموطنان ایرانی من است . و زیر میزها به انها فضایی را برای نفس کشیدن می دهد .


2ـ سگ‌ها و گربه‌ها و بچه‌ها همگي آنها اغلب به صورت طبيعي در وضعيت جنيني كه در رحم قرار دارند، خم مي‌شوند و شما هم بايد همين طور عمل كنيد. اين غريزه طبيعي ايمني و اصل بقا است. شما مي‌توانيد با همين شيوه در فضاي خالي كوچك‌تري زنده بمانيد. پس در زمان بروز زلزله سريع خود را كنار اشياي بزرگ، مانند كاناپه بزرگ و يا اجسام محكمي كه در مقابل ضربه كمتر فشرده مي‌شوند و فضاي خالي در مجاور خود باقي مي‌گذارند، قرار دهيد.

تذکر داده ام که این راه کار مختص ساختمانهای سبک و نیز ساختمانهای دارای اسکلت فلزی و بتنی می باشد .


3ـ ساختمان‌هاي چوبي از ايمن‌ترين نوع ساختمان‌ها محسوب مي‌شوند كه مي‌توانيد در هنگام وقوع زلزله در داخل آنها باشيد، دليل آن، ساده است چونكه چوب قابل انعطاف بوده و با نيروي زلزله به راحتي حركت مي‌كند. اگر ساختمان چوبي فرو ريزد، فضاهاي خالي بزرگي ايجاد مي‌شود. همچنين ساختمان‌هاي چوبي داراي وزن متمركز شده و خردكنندگي كمتري هستند. ساختمان‌هاي آجري مي‌توانند در حد قطعات آجر متلاشي شوند و آجرها منجر به بروز صدمات زيادي مي‌شوند، البته اجساد له شده ناشي از فرو ريختن آنها از صدمات حاصل از فرو ريختن قطعات بتني بزرگ كمتر مي‌باشد.

تنها منطقه مشابه این ساختمانها در ایران مناطق شمالی کشور عزیزمان است که دارای سقفهای سبک شیروانی بوده و میبایست حتما در این گونه ساختمانها بخاطر نوع صدمات وارده از فرو ریزش سقف و احتمال بریدگی نوع پناه گیری به صورت رفتن زیر میز ها و نقاط امنی همچون زیر تخت خواب باشد . چرا که سقف سبک تر از آن است که شما را در زیر میز له کنه ( سقف بتنی و فلزی که بصورت تیرچه بلوک باشد این امکان را دارد )



4ـ اگر زلزله در هنگام شب و زماني كه شما در رختخواب خود هستيد، اتفاق بيفتد، كافي است از روي تخت به پايين بغلتيد، يك فضاي ايمن و مناسب در اطراف تخت وجود دارد. هتل‌ها مي‌توانند نرخ زنده ماندن ساكنان خود را در هنگام وقوع زلزله، با نصب تابلوي راهنما در پشت درب اتاق‌ها و اطلاع‌رساني به ساكنان مبني بر اين‌كه «در هنگام وقوع زلزله روي زمين كنار تختخواب دراز بكشيد» افزايش دهند.



5ـ اگر شما هنگام وقوع زلزله در حال تماشاي تلويزيون هستيد و فرار از در يا پنجره برايتان به سادگي امكانپذير نيست، در وضعيت جنيني در كنار كاناپه يا صندلي بزرگ خم شويد.



6ـ هر كسي كه در زمان وقوع زلزله در زير درب قرار گيرد محكوم به مرگ است. چونكه اگر در هنگامي كه زير درب قرار دارد، چهارچوب اطراف درب به سمت جلو وعقب بيافتد، زير مصالح ساختماني بالاي چهار چوب درب له خواهد شد و اگر ستون‌ها به طرفين بيفتند در اين حالت توسط آنها به دو نيم خواهد شد لذا در هر دو صورت جان خود را از دست خواهد داد.

این قسمت از مقاله نیز یک نکته دارد . در ایران چهارچوب در بخاطر داشتن نعل درگاه و نیز شاخ هایی که برای نصب به دیوار بروی چهار چوبها نصب می گردید و نیز پرکردن چهارچوبهای فلزی با بتن و ملات سیمان در حین نصب درب انجام می گرفته است محل امن شناخته شده است . لذا اگر یکی از این شرایط موجود نباشد چهارچوب درب فاقد ایمنی است . من میتوانم بیش از صد عکس را به شما نشان بدهم که تنها عنصر به جای مانده از زلزله های ایران چهار چوب دربها بوده است .


7ـ هرگز در هنگام وقوع زلزله بر روي پله‌ها نرويد چون پله‌ها داراي گشتاور فركانسي متفاوتي هستند و لذا مجزا از تنه اصلي ساختمان نوسان مي‌كنند. به عبارتي پله‌ها و بقيه ساختمان با همديگر برخورد مي‌كنند تا اين‌كه شكست سازه‌اي در پله رخ دهد و كساني كه روي پله هستند قبل از اين‌كه پله خراب شود، توسط گام‌هاي پله گرفتار شده و به صورت وحشتناكي قطع عضو خواهند شد. در هنگام زلزله حتي اگر ساختمان فرونريزد باز هم از پله‌ها دور بمانيد چون پله‌ها از مناطقي هستند كه احتمال تخريب بيشتري دارند حتي اگر پله‌ها توسط زلزله فرو نريزد ممكن است در اثر وزن ازدحام زياد افرادي كه فريادكشان از روي آن در حال فرار هستند فرو بريزد. پله‌ها بايد پس از وقوع زلزله هر چند كه ساختمان آسيب نديده باشد از نظر ايمني مورد آزمايش قرار گيرند.

با این قسمت موافق هستم



8ـ به ديوارهاي محيطي ساختمان نزديك شويد و يا در صورت امكان به بيرون از آنها برويد. هرچه داخل‌تر و دورتر از ديوارهاي محيطي ساختمان باشيد، احتمال اين‌كه راه گريز شما مسدود شود بيشتر خواهد بود.

با این قسمت موافق هستم



9ـ كساني كه در هنگام وقوع زلزله در خيابان‌ها داخل خودروي خويش مي‌مانند وقتي كه خيابان طبقه فوقاني روي آنها خراب مي‌شود (در اتوبان‌هاي دو طبقه)، جان خود را از دست مي‌دهند. اين دقيقا همان چيزي است كه در آزادراه نيميتز (Nimitz Freeway) رخ داد و قربانيان زلزله سانفرانسيسكو همگي در داخل خودروي خود به هنگام زلزله باقي ماندند و همگي كشته شدند. آنها مي‌توانستند زنده بمانند اگر از خودرو خارج شده و در كنار آن نشسته و يا دراز كشيده بودند. كليه خودرو‌هاي له شده بجز خودروهايي كه ستونهاي پل مستقيما روي آنها سقوط كرده بود، داراي فضاي خالي‌اي به ارتفاع 90 سانتي متر در اطراف خود بودند.

با این قسمت موافق هستم



10ـ از خزيدن در داخل خرابه‌هاي دفاتر روزنامه‌ها و يا اداراتي كه كاغذهاي انباشته زيادي در آنها وجود داشته است، دريافتم كه كاغذ داراي خاصيت ارتجاعي بوده و چندان فشرده نمي‌شوند لذا فضاهاي خالي زيادي در اطراف بسته‌هاي كاغذ بوجود مي‌آيد كه مي‌تواند در زمان زلزله مورد استفاده قرار گيرد.

با این قسمت موافق هستم

 

با تشکر از سایت بازتاب که این مقاله  را مطرح نمود

مهندس علیرضا سعیدی . مدرس اواربرداری گروه نجان موج پیشرو و جمعیت کاهش خطرات زلزله ایران

 

متاسفانه کامنتی مغرضانه توسط شخصی عجیب برای سایت بازتاب که در ان با دادن چند ادرس غلط مدعی شده بود ایشان کلاهبردار و مورد شکایت یک بیوه بوده است باعث شد من برای جمع اوری اطلاعات در مورد این اوار بردار به سایت ایشان برم و این عکسها نتیجه این اتفاق بود . می گویند عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد راست گفتن .

 

                    

 

 

 

 

                 

 

یک اعتراف

من پولم برای خرید همه اونچیزیایی که لازم داشتم کم امد

اما روم نشد به کسی بگویم

با عقب افتادن تاریخ رفتنم تو فکر این بودم که چطور دویست تومن کسری رو جور کنم

دیروز که دیگه کاملا نا امید شده بودم زنگ زدم به رضا عزیزی که یکی از بزرگواران  و عزیزان من است

دروغی گفتم بانکها تعطیل است تو به من صد و پنجاه قرض بده من هفته دیگه بهت می دم

رفتم و ازش گرفتم و رفتم باقی خرید ها رو انجام دادم و کاپشنها رو هم تحویل گرفتم

امروز داشتم فکر میکردم حالا بدهی ها رو چطور جور کنم که

شهلا الهه مهر زنگ زد و گفت

پیمان من بجای دوست یورو برات چهار صد تا فرستادم

و من باز هم ایمان اوردم که این بچه ها رو خود خدا براشون پول جور میکنه

و من جز یه پستچی هیچی نیستم

از همه شما که به یاری ما امدید سپاسگذارم

خدواند به تمامی شما خیر و برکت و سلامتی دهد

شهلا جان از شما هم متشکرم . خبرت امیدمان را صد چندان کرد .

سعیدی

تا الان خرید های ما شد

 

شانزده تا پلیور

سی و شش تا زیر پیراهن

سی و شش تا شورت

سی و شش تا جوراب

شانزده تا کلاه

شانزده تا دستکش

شانزده تا کاپشن گرم

 

سعید این سفر کلی برای خرید های ما زحمت کشید

ایکاش اجازه می داد تا او را همانطور که هست به شما معرفی کنم

اما فکر کنم این اجازه را داشته باشم که بگویم

سعید یک همراه واقعی است

از زحماتش بسیار سپاسگذاریم

 

روز چهارشنبه بلیط رفت صبح نداشتند

پنجشنبه هم من تدریس دارم

بلیط برای جمعه صبح رفت و نه شب برگشت گرفتم .

اگر دوستی هست که در بم به ما می پیوندد  حتما ما را در جریان بگذارد .

دریافتی ها رو قبل از سفر اعلام می کنیم و هزینه ها را بعد از سفر

اگر کسی برای ما پول حواله کرده است و ما اطلاع نداریم خبرمان کند

 

راستی پرویز هم برای ما سی هزار تومان فرستاده که از بزرگواریش سپاسگذارم .

 

سعیدی

سلام

خرید ها رو شروع کردیم

تا سه شنبه تموم می شه

راستی

چند نفر اعلام همراهی در سفر به بم کرده اند که از جمله

پرویز از وبلاگ مایگاه پرواز

نویسنده وبلاگ یک تکرو

و بالاخره ، آقا خره

همسفر ما در این سفر هستند

البته همه اونها می خواهند با اتوبوس و قطار بیایند !

اگر  جور بشه که عالیست !

 

آخرین اخبار خوب

 

جو جو  (نازمهر ) نویسنده وبلاگ ام اس این میهمان ناخوانده هم خبر داد که بیست هزار تومان برایمان حواله کرده است که دستش درد نکند

خانواده محترم پورمحمدی که والدین یکی از دانش آموزان دبستان ادب هستند هم مبلغ پنجاه هزار تومان کمک برایمان فرستاده اند

ما از شنبه خرید برای پانزده کودک مرکز نگهداری علی ابن ابیطالب را آغاز می کنیم

و برای چهارشنبه هفته آینده برای بم عازم هستیم

دوستانی که مایل به همراهی هستند خبر بدهند که هماهنگ کنیم .

ما چهارشنبه صبح با هواپیما به بم می رویم و شب همان روز یا فردا صبح به تهران باز می گردیم

هزینه بلیط هواپیما و غذا چیزی حدود یکصد هزار تومان میشود .

 البته دوستان می توانند خودشان با وسیله نقلیه شخصی یا قطار و اتوبوس به ما در انجا بپیوندند

فقط حتما باید روز دوشنبه با ما هماهنگ کنند که در بم کجا همدیگر را پیدا کنیم

هنوز لباسهای جمع اوری شده برای حتکن کافی نیست که منتظر می مانیم تا اول دی تا هرچه جمع شده بود را ارسال نماییم . امیدواریم مثل  برنامه کودکان بم این کار هم سرانجام خوبی داشته باشد . سفر حتکن با قطار خواهد بود و سه روز طول می کشد .

 

مانور فرار از واقعیت  زلزله در کشور برای چندمین سال برگزار شد

 

باز هم کودکان بزیر میز ها و نیمکتها رفتند

 

باز هم در راهرو ها به سمت حیاط دویدند

 

باز هم نیروهای امداد گر با آغوشی باز در حیاط منتظر مصدومان فرضی بودند تا با آمبولانس های زیبا به بیمارستان برسانند

 

باز هم دروغ ! باز هم دروغ !

 

و کسی نگفت که آجر دیوار مدرسه اهدایی در روستای حتکن را پیمانکار امین وزارت دفاع با گل می چیند و درون ستونها را با اجر پر می کند

 

دبستان اهدایی وزارت دفاع در روستای حتکن . دیوارها را بجای ملات سیمان با گل چیدند و ستون ها را با خرده اجر پر کردند تا هزینه ها به صرفه شود ! از دست که بنالیم ؟ پیمانکار ؟ ناظر ؟ جامعه  ؟

 

و کسی نگفت که هیچ نیمکتی در ایران توان مقاومت در برابر آوار را ندارد

 

و کسی نگفت راهی برای رسیدن و بردن  مجروحی باز نخواهد بود

 

و کسی نگفت که برای بیرون آوردن هر یک نفر محبوس در زیر اوار نیاز یک روز کار پنج اوار بردار حرفه ای با لوازم کامل است

 

و کسی نگفت که هفته قبل در تهران ، این کلانشهر ایران ، برای بیرون اوردن دو مقنی محبوس در زیر آوار سه ایستگاه آتش نشانی سی و چند ساعت مداوم کار کردند تا توانستند آنان را نجات دهند .

 

کشوری که دروغ سراپایش را فرا گرفته !

 

 همه مسئولان راضی از مانور ، به هم تبریک گفتن از اینهمه تلاش !

 

ایکاش این شور کودکان را با تخصص و حقیقت همراه می کردیم

 

چند روز پیش در جلسه کنفرانس مدیریت بحران دکتر عشقی استاد دانشکده سازه پژوهشگاه حرف جالبی زد

 

گفت : آنهایی که به کودکان میگویند بزیر میز بروند آیا تا بحال فرو افتادن یک دال بتنی سقف را بروی نیمکت مدرسه دیده اند ؟

همه خبر های خوب تا الان

دوست دانش اموز ما علی مددی  ۵۰۰۰ تومان کمک کردند .

پنجاه و سه هزار تومان از طرف دختر آفتاب و دوازده هزار تومان از طرف مسعود که روی هم می شه جمعا مبلغ شصت و پنج هزار تومان برای ما حواله شد

نرگس  یه دو تا گونی لباس و یه شصت هزار تومان هم پول نقد جمع کرده

سعید هم پانزده تا کلاه و دستکشی رو که قول داده بود رو تحویل داد درب خانه

مازیار 10000 تومان حواله کرده

 

فراز یقینی از تبریز 40000 تومان و یه تعداد لباس گرم

 

مهندس غلامرضا رزمگیر نویسنده  100000 تومان

 

دوست عزیزی  که نخواستن اسمشون برده بشه 60000 تومان

 

شهلا الهه مهر  هم به ما قول یکصد و پنجاه هزار تومان داده که فقط تا بیست روز دیگه با مسافر به دست ما می رسد .

 

پرویز از وبلاگ مایگاه پرواز و رضا عزیزی برای ما یه جعبه بزرگ لباس به همراه ۵۲۰۰۰ تومان پولی که جمع کرده بودند را آوردن

 

رفتن ما هم موکول است به اینکه برای بچه های تحت سرپرستی موج پیشرو ،  شلوار و کفش و جوراب هم بتوانیم بخریم ! بنا براین فعلا تا رسیدن هدایا صبر می کنیم !

اگر برای ما پول حواله می کنید . خبر بدهید ! متشکرم

 

برای کمک های نقدی : شماره حساب جاری ۲۴۰۱۸ در بانک ملت شعبه زبرجد پاسداران

به نام علیرضا سعیدی کد شعبه ۶۵۱۰۲ در نظر گرفته شده است

برای اطلاعات بیشتر با شماره ۰۲۱۲۲۸۵۲۴۴۵

شبها از ساعت ۸ تا ۱۰ تماس بگیرید

یا با ایمیل

moje_pishro@yahoo.com

payman_saeedi@yahoo.com

با ما تماس بگیرید 

یه خبر بد

زلزله در قشم

 

گزارش ها از ايران حاکی از اين است که زلزله ای با شدت 5.9 درجه ريشتر، روز يکشنبه 27 نوامبر حوالی جزيره قشم در خليج فارس را لرزاند. اين زمين لرزه به چند روستا خسارات کلی وارد کرده و دست کم 8 کشته و ده ها مجروح برجای گذاشته است.

اندک زمانی پس از زمين لرزه اوليه، چند پس لرزه ديگر که شدت برخی از آنها بالای 4 درجه ريشتر بوده، منطقه را لرزانده است.

صحبت های يکی از ساکنان مناطق زلزله زده قشم، جام جهان نما

ايرنا، خبرگزاری جمهوری اسلامی گزارش داده نخستين زمين لرزه که بندرعباس را نيز لرزاند، حوالی ساعت 13 و 53 دقيقه به وقت محلی رخ داد و 10 تا 15 ثانيه طول کشيد. اين زمين لرزه در امارات عربی متحده و عمان در سوی ديگر خليج فارس نيز احساس شده است.

گفته می شود اين شديدترين زمين لرزه در اين بخش از ايران در 25 سال گذشته بوده است.

گزارش ها حاکی از تخريب چهار تا هفت روستا در جزيره قشم است.

به گزارش ايرنا از قشم، بيمارستان "فاطمه زهرا" که از آن به عنوان تنها مركز درمانی جزيره قشم ياد شده، مملو از مجروحان و همراهان آنان است. اين گزارش می افزايد بيمارستان مذکور فاقد امكانات اوليه است.

يک مرکز درمانی روستايی نيز در اثر زمين لرزه تخريب شده و پزشکان و کارکنان آن در محوطه خارج آن به مداوای مجروحان مشغولند.

در روستاهايی که بيشترين خسارات به آنها وارد شده، 6 هزار نفر زندگی می کنند.

ايرنا گزارش داده که ستادی برای امدادرسانی به زلزله‌ زدگان جزيره قشم تشكيل شده و نيروهای امدادی عازم مناطق زلزله زده شده اند.

اين زمين لرزه باعث قطع ارتباط تلفنی در داخل جزيره قشم شده و به بازار سنتی آن که همه ساله جذب کننده شمار زيادی گردشگر و تاجر از نقاط مختلف ايران است، خساراتی وارد کرده است. در جزيره قشم يک منطقه آزاد تجاری نيز وجود دارد که با هدف جذب سرمايه گذاران و رونق تجارت داير شده است.

بر اساس اين گزارش، شدت زلزله به گونه ‌ای بوده كه در شهر بندرعباس به خوبی احساس شد و موجب ترس و وحشت مردم اين منطقه شد.

قشم که بزرگترين جزيره خليج فارس است و جزاير تابعه آن، ۱۲۰‬هزار نفر جمعيت دارد و در فاصله حدودا 35 کيلومتری بندرعباس مركز استان هرمزگان واقع است.

 

همه خبر های خوب تا الان

دوست دانش اموز ما علی مددی  ۵۰۰۰ تومان کمک کردند .

پنجاه و سه هزار تومان از طرف دختر آفتاب و دوازده هزار تومان از طرف مسعود که روی هم می شه جمعا مبلغ شصت و پنج هزار تومان برای ما حواله شد

نرگس  یه دو تا گونی لباس و یه شصت هزار تومان هم پول نقد جمع کرده

سعید هم پانزده تا کلاه و دستکشی رو که قول داده بود رو تحویل داد درب خانه

مازیار 10000 تومان حواله کرده

 

فراز یقینی از تبریز 40000 تومان و یه تعداد لباس گرم

 

مهندس غلامرضا رزمگیر نویسنده  100000 تومان

 

دوست عزیزی  که نخواستن اسمشون برده بشه 60000 تومان

 

رفتن ما هم موکول است به اینکه برای بچه های تحت سرپرستی موج پیشرو ، کاپشن و شلوار و کفش و جوراب هم بتوانیم بخریم ! بنا براین فعلا تا رسیدن هدایا صبر می کنیم !

اگر برای ما پول حواله می کنید . خبر بدهید ! متشکرم

 

یه خبر بد هم داریم ! سایت موج پیشرو جزء سایتهای ایرانی است که امریکا دان کرده است ! فعلا دسترسی به سایتمون نداریم ! داریم سعی می کنیم جابجاش کنیم !!

آخرین خبر

 سایت رو جابجا کردیم و رفتیم رو سرور کانادایی . از مهندس پیوندی متشکرم که با تلاششون توانستن ما رو باز خوشحال کنند .

 

خبرهای خوب ادامه داره

 

  پنجاه و سه هزار تومان از طرف دختر آفتاب و دوازده هزار تومان از طرف مسعود که روی هم می شه جمعا مبلغ شصت و پنج هزار تومان برای ما حواله شد

 

امروز با والدین بچه های دبستان ادب کلاس داشتم و در اخر جلسه با صحبت با چند تا از این عزیزان  قرار شد که آنها هم به یاری ما بیایند البته ناگفته نماند که تا بحال یه چند دست لباس هم به مدرسه رسیده است

برای کمک های نقدی : شماره حساب جاری ۲۴۰۱۸ در بانک ملت شعبه زبرجد پاسداران

به نام علیرضا سعیدی کد شعبه ۶۵۱۰۲ در نظر گرفته شده است

برای اطلاعات بیشتر با شماره ۰۲۱۲۲۸۵۲۴۴۵

شبها از ساعت ۸ تا ۱۰ تماس بگیرید

یا با ایمیل

moje_pishro@yahoo.com

payman_saeedi@yahoo.com

با ما تماس بگیرید 

برای تحویل لباس برای حتکن  با شماره ۰۲۱۲۲۸۵۲۴۴۵ تماس بگیرید تا با شما هماهنگ کنیم

 

آغاز خبر های خوب

آفرین بر شیر بچه های دبستانی مدرسه ادب

امروز خبردار شدم که بچه های دبستان ادب به یاری موج پیشرو آمده اند

کمک های نقدی و لباسهای اهدایی بچه های مدرسه ادب امروز تحویل مدیریت مدرسه شده

 اولین وجه نقد هم رسید

۵۰۰۰ تومان توسط یک دانش اموز از دبستان ادب

بنام آقای مددی

مرحبا بر همت و همراهیتان

متشکرم

 

برای کمک های نقدی : شماره حساب جاری ۲۴۰۱۸ در بانک ملت شعبه زبرجد پاسداران

به نام علیرضا سعیدی کد شعبه ۶۵۱۰۲ در نظر گرفته شده است

برای اطلاعات بیشتر با شماره ۰۲۱۲۲۸۵۲۴۴۵

شبها از ساعت ۸ تا ۱۰ تماس بگیرید

یا با ایمیل

moje_pishro@yahoo.com

payman_saeedi@yahoo.com

با ما تماس بگیرید 

برای تحویل لباس تا پایان هفته مکانی را برای دیدن همدیگر و تحویل لباسهای جمع اوری شده

اعلام می کنیم